سوگلی بابا و مامان

خاطره تلخ

وقتی که دخملی 9 ماه شد توی ماه محرم بود که تب شدیدی کرد وما مجبور شدیم حدیث جون رو به بیمارستان ببریم دوران سختی بود ولی بالاخره تمام شد دخترکم کلی لاغر شد  حدیث جونم به مدت 4روزتوی بیمارستان بود تا بالاخره حالش خوب شد توی این مدت من وبابا دی کلی غصه می خوردیم و نمی دونستیم که چی کار باید بکنیم بعداز خوب شدنت اومدیم خونه آقا جون وچند روزی اونجا بودیم دایی مجید هم توی این مدت یادت داده بود که هروقت خاصی سلام کنی دست های کوچولوت را بالا بیاری ومی گفتی  الام   ومامان ندا هم کلی برات ذوق می کردم   خدا کنه که دیگه دخملی من مریض نشه           ...
29 مرداد 1391

خاطره شیرین

دخملی 9 ماه که شد نی نی خاله جونش به دنیا اومدوهمگی خوشحال شدیم  یه هم بازی برای وروجک من الان حدیث ومهدیس باهم خیلی جور هستن ولی خوب گاهی هم این هم یه عکس از مهدیس دختر خاله حدیث  البته این عکس برای الان مهدیس هست که 8ماه شده ...
28 مرداد 1391

آشنایی

دخترمنو ببینید   دیدید دختر من چقدر خوشگله حدیث الان 1خاله 3تا دایی  2تاعمه و1عمو داره وهمگی دوستش دارن ...
27 مرداد 1391

خاطرات گذشته

امروز می خواهم برم به گذشته دقیقا از اونجای که دخملی من وروجک شده بود   دخملی من یک ماه که بود کلمه آقون رو به زبون آورد دوماه بود که به پابوس امام رضا بردیمش آخه من حدیث رو از امام رضا گرفته بودم باید به پابوسش می رفت مسافرت اول دخملی با قطار بود دخملی خیلی خوش سفر بود و خیلی خوش گذروندیم                            دخملی من وقتی 4ماهش بود کلمه مام وبابا را به زبون آورد وکلی براش ذوق کردیم وحالا وروجک چهار ماه من ...
27 مرداد 1391

ادامه خاطرات گذشته

دخملی من 7 ماه که شد چهار دست وپا راه می رفت و بدونه کمک راحت می نشست  خودتون ببینید چقدربانمک شده همین موقع ها بود که دست دسی هم می کردی ومامان برات کلی ذوق می کردم ...
27 مرداد 1391

وروجک ها خونه بابا جون

امروز اومدم براتون از خونه باباجون حدیث بگم                                      حدیث اونجا یه عمه فاطمه داره که با دخملیش وعمو حسین میاد اونجا وعمه فائزه کلی براشون ذوق می کنه    حدیث هم عمه هاش روخیلی دوست داره وبراشون همیشه خوشحالی میکنه والبته اون هاهم حدیث جون رو خیلی دوست دارن          حدیث یه باباجون ویه مامان جون هم داره که اونها هم عاشقه حدیث جون هستن  البته این بابا جون همش دختره منو فشار میده اماخیلی دوستش داره  حدیث اونجا با عمه هاش وزهرا کوچولو کلی خوش می گذرونه وکلی خوشحالی می ...
24 مرداد 1391

شیطنت وروجک ها

      راستی یادم رفت که بگم زندایی نجمه هم یک نی نی داره که اون هم داره میاد  البته فکر کنم7ماه دیگه بشه البته هنوز معلوم نیست که گل دختره یا یک پسر شیطون خدا به داده آقاجون برسه با این وروجک ها وقتی همه خونه آقا جون جمع می شیم دیگه نمیشه به خونش نگاه کرد ازبس که.... خودتون ببینید البته بعضی وقت ها هم به مامان جون کمک میکنن البته این مامان جون میگه من کار شما رو نمی خواهم شیطونی نکنید والبته گاهی اوقات هم باهم خوب پیش میاد دیگه ولی آقاجون ومامان جون این وروجک ها رو خیلی دوست دارن والبته وروجک ها هم آقا جون رو خیلی دوست دارن  حالا بعدا براتون از خونه بابا جون حدیث هم مینویسم اون جا هم تماشایی هست &n...
21 مرداد 1391

هم بازی

        حدیث جونه من 4تا هم بازی داره                                                   مهدیس دختر خاله جونش    زهرادخترعمه جونش                                                الینادختردایی جونش محمدپسرشیطونه خاله جونش                              ...
17 مرداد 1391
1